â•ï¸ آزمايشهاى ضرورى كه زنان بايد انجام دهند:
🔹 ماموگراÙÛŒ
👈 پیشگیری ازسرطان پستان
🔹 پاپ اسمیر
👈 پیشگیری ازسرطان دهانه رØÙ…
🔹 تراکم استخوان
👈 پیشگیری ازپوکی استخوان
🎀 @nabzezan 👸
#تجربه_اعضا_اعضا
سلام خسته نباشی عزیزم..در جواب خانم 157 باید بگم عزیزم این موضوع ممکنه برای هر زنی بخصوص اوایل زندگی پیش اومده باشه، زن وشوهر دو قطب مخال٠هستن Ú©Ù‡ وقتی با هم ازدواج میکنن، سیستم شخصیتیشون ناخوداگاه نسبت به همدیگه Øالت تداÙعی پیدا میکنه..به همین دلیل سر کوچکترین مسایلی Øساس میشن Ùˆ یا سر چیزهای بیمورد یا Ù…Øسوس اØساس نارضایتی میکنن..عزیزم شما هرچه قدر بیشتر رو چیزی Øساسیت نشون بدی، به همسرت تلقین میکنی اون چیز قابل Øساس بودن یا قابل ارزش گذاشتنه...Ùرضا تو مثلا اگه Øتی همسرت از زنی تعری٠کرد، Øالت تداÙعی بگیری یا این قضیه رو بزرگش کنی، درواقع بااین کارت داری همسرتو میسازی Ú©Ù‡ این طرز Ùکر رو داشته باشه Ú©Ù‡ اون زن، سرتر از زنم هست Ùˆ قابل ستایشه..مردها با ما زن ها Ùرق میکنن...تو با رÙتارت میتونی از یه مرد، مرد دیگه ای بسازی..بنابراین وقتی تو همچین شرایطی قرار گرÙتی، در مرØله ÛŒ اول خودتو بnabzezan†Ø¯ÛŒØ¯Ù† یا بی تÙاوتی بزÙnabzs
اگر از خیانت همسر خود میترسید به دنبال ایجاد رابطه عاطÙÛŒ Ù…ØÚ©Ù… تر Ùˆ عاشقانه تری با همسرتان باشید.
نه اینکه خود را لاغرتر کنید و یا سعی در زیباتر کردن چهره خود داشته باشید.
🎀 @nabzezan 👸
يك زن هرچقدر ظاهر جذابي داشته باشد
اگر عصبي، بهانه گير و بدبين باشد به تدريج ارزش خود نزد همسرش را از دست ميدهد!
✔ï¸Ø²Ù†Ø§Ù† خوش بين جذاب هستند
زيبايي عادي ميشود اما جذابيت هرگز
🎀 @nabzezan 👸
رمپولک_های_اØساس_های_اØساس
قسمت دویست و یکم
گوشی روی میز به صدا درآمد سر هر دویمان به سمت گوشی چرخید Ùˆ بهار با دیدن چهره ÛŒ کیان Ú©Ù‡ روی اسکرین گوشی ثابت مانده بود جیغ دیگری کشید Ùˆ از ته دل خدارا شکر کرد...با خنده از Øرکاتش دستم را روی صÙØÙ‡ کشیدم Ùˆ جواب دادم:
-جانم؟
- جانت سلامت خانومی..کجایی؟
نیم نگاهی به این دختر انداختم Ú©Ù‡ انگار نمایش Ù…ÙرØÛŒ Ù…ÛŒ دید دستهایش را زیر چانه زده بود Ùˆ با نیش Ú©Ø´ آمده ای به مکالمه ما گوش Ù…ÛŒ داد...از ته دل خندیدم : بابهار تو کاÙÙ‡ ایم
شهاب- مشخصه خیلی داره خوش Ù…ÛŒ گذره...امتØان خوب بود؟بهار پشت سرهم با دست اشاره Ù…ÛŒ کرد..گوشی را Ùاصله دادم: Ú†ÛŒ Ù…ÛŒ گی؟
- اول سلام برسون بعدم تبریک بگو..نه بابا اصلا چرا تو Ùˆ بعد گوشی را با سرعت از دستم کشید Ùˆ مشغول صØبت با کیان شد..نمی دانم کیان Ú†Ù‡ Ù…ÛŒ Ú¯Ùت Ú©Ù‡ این سمت خط بهار از خنده ریسه رÙته بود.
-اÙ..بده ببینم Øوصلمو سر بردی! الو؟؟
کیان هم با Ù„ØÙ†ÛŒ خندان Ú¯Ùت: مزاØمت نمیشم با دوستت هستی...Ù…ÛŒ خوای آدرس بده بیام سراغتون؟
-نمی خواد کیان.خودمون میاییم
کمی مشکوک شد: چرا؟چیزی شده؟
-چیزی Ú©Ù‡ نه...Ù…ÛŒ خواییم یکم باهم Øر٠بزنیم..قول Ù…ÛŒ دم زود Ù…ÛŒ رسم خونه
با کمی تعلل جواب داد: باشه شمیم ام.پس مواظب خودتون باشین زود برگرد
لبخند Ù…ØÙˆÛŒ گوشه لبم جا خوش کرد:چشم نگران نباش..زود میام..کاری نداری؟
- نه عزیزم...منتظرتم..Ùعلا
-خداØاÙظت
تماس را قطع کردم Ùˆ بهار را با همان چهره مضØÚ© دیدم:
-چیه؟؟؟
اشاره به گوشی توی دستم کرد: خوشم میاد اون همه وقت دو ساعت ور زدم اثری روی توی کله خراب نداشت...بعد دو کلمه Ú©Ù‡ یار Øر٠می زنه چنان Ú¯Ù„ از گلت Ù…ÛŒ Ø´Ú©ÙÙ‡ Ú©Ù‡ یادت Ù…ÛŒ ره تا ده دقیقه پیش Ú†Ù‡ برج زهرماری شده بودی
با خنده Ùˆ Ú©Ù…ÛŒ اخم Ùˆ Øرص جعبه دستمال کاغذی را از روی میز به سمتش نشانه گرÙتم Ú©Ù‡ غش غش خندید Ùˆ دستهایش را بالا برد: من شکر خوردم دختر....تسلیم
Ùˆ بعد تند اضاÙÙ‡ کرد: خاک بر سر ذلیلت کنن!قیاÙÙ‡ ت شده عین این آدمای عشق ندیده بدبخت!
Øتی مهلت نداد تا جوابش را بدهم Ú©Ù‡ تندی از کاÙÛŒ شاپ بیرون رÙت...تینا را برای ساعاتی Ùراموش کردم Ùˆ با خنده؛ بابهار Ùˆ شیطنت هایش همگام شدم.
آن Ønabzezan² سرد زمستانی پا به پای هم در خیانبض_زن های شهر از بودن هم Ùپولک_های_اØساس°Øهر_روز_پائیزهیÙhttp://nabz4story.blogfa.com/
پیرمردی با پسر و عروس و نوه اش زندگی میکرد...
او دستانش می لرزید و چشمانش خوب نمیدید و به سختی می توانست راه برود. هنگام خوردن شام غذایش را روی میز ریخت و لیوانی را بر زمین انداخت و شکست...
پسر Ùˆ عروس از این کثی٠کاری پیرمرد ناراØت شدند: باید درباره پدربزرگ کاری بکنیم وگرنه تمام خانه را به هم Ù…ÛŒ ریزد...
آنها یک میز Ú©ÙˆÚ†Ú© در گوشه اطاق قرار دادند Ùˆ پدربزرگ مجبور شد به تنهایی آنجا غذا بخورد. بعد از این Ú©Ù‡ یک بشقاب از دست پدربزرگ اÙتاد Ùˆ شکست nabzezan 👸
رمهر_روز_پائیزهوز_پائیزه
قسمت Ù‡Ùتادم
درو باز کرد Ùˆ من خسته روی صندلی لم دادم. روØÙ… خسته بود از این همه ایستادن سر این هزارتوی پر پیچ Ùˆ خم. نه می‌دونستم کدوم سمت برم، Ùˆ نه می‌دونستم راه خروج کجاست. دلم یه سمت میرÙت من سمت دیگه Ùˆ اØساس تلخ تنهاییم سمت مخال٠و جالب اینکه تهش هیچ کدوم به هم نمی رسیدیم. هر کدوم توی یکی از راهرو های این هزارتو Ú¯Ù… شده بودیم. دلم یکی رو میخواست Øس عذاب آور نیازم کس دیگه رو Ùˆ خودم بلا تکلی٠وسط این هزارتو ایستاده بودم.
هورسا استارت زد Ùˆ در Øال دنده جا انداختن Ú¯Ùت:
- چته؟ چرا انقدر داغونی؟
Ú†Ù… بود Ú©Ù‡ این سوال امروز برای همه جالب شده بود؟! با همون خستگی روØÛŒ چشم بستم Ùˆ Ú¯Ùتم:
- Ù…Ú¯Ù‡ مامان برات Ù†Ú¯Ùته؟
متعجب پرسید:
- به تو هم Ú¯Ùت؟ به من Ú¯Ùت بهت Ù†Ú¯Ù… Ú©Ù‡!
چشم باز کردم و کنجکاو خیره‌ ی نگاه متعجب هورسا شدم و پرسیدم:
- چیو نگی؟
چشم ریز کرد و به جای جواب سوالم پرسید:
- تو چیو می‌گی؟
نخیر. موضوع مهم‌تر از این ØرÙ‌ها بود. صا٠نشستم Ùˆ کامل سمت هورسا برگشتم.
- هورسا می‌دونی یه بار می‌پرسم. چی شده باز که من نباید بدونم؟
Ú¯Ùته بودم Ú©Ù‡ ابهتم به مادرم رÙته. ترسید Ùˆ سریع خودش رو لو داد:
- زن الیاس سر زایمان Ùوت شد.
چنان جیغی زدم Ú©Ù‡ هورسا از ترس روی ترمز کوبید Ùˆ ماشین عقب بعد از مستÙیض کردنمون با به رخ کشیدن بوق ماشینش راهش رو کشید Ùˆ رÙت.
- چی؟
دستش رو روی قلبش گذاشت Ùˆ ÙˆØشت‌زده Ú¯Ùت:
- چته مهرسا؟ نمی‌گی دارم رانندگی می‌کنم جÙتمون رو به Ùنا می‌دم؟ به جهنم! مرد Ú©Ù‡ مرد! چرا سر من جیغ می‌زنی؟
بی‌توجه به غرغرهاش صدام رو روی سرم انداختم.
- چرا Ùکر کردین نباید اینو به من بگین؟ باز با مامانت نشستین نقشه کشیدن؟ به مهرسا نگیما. بÙهمه الیاس زن مرده‌ست Ùˆ مجرده باز می‌پره بغلش آبرومون رو Øراج می‌بره. ها؟ من اینم؟ من تو چشم شما اینم؟
کنترلم رو از دست داده بودم. ولی انقدر متوجه بودم که اشک چشمش رو ببینم و لرزش صداش رو تشخیص بدم.
- بسه مهرسا! بسه! به خدا منم خسته شدم. منم خسته کردین . روزی صد بار آرزو می‌کنم کاش شما خانواده‌ام نبودین. بین شما گیر کردم. شدم یه سرباز بی‌دÙاع وسط میدون جنگ. تو یه تیر می‌زنی، مامان یه تیر. منم این وسط نگرانم ترکش شما به من نگیره. تمومش کنید! بذارÛnabzezan…ا هم مثل آدم زندگی کنیم! لعنت Øنبض_زنون الیاس Ú©Ù‡ گند زد بÙپولک_های_اØساسوهر_روز_پائیزهوhttp://nabz4story.blogfa.com/
#تجربه_اعضا_اعضا 163
سلام ممنون از کانال خوبتون من شیش ماهه نامزدم Ùˆ چندین سال عاشق شوهرم بودم بعد Ú©Ù‡ بهش رسیدم بهترین Øسه دنیارو داشتم Ùˆ خوشØال بودم ،‌ولی ب رÙتارش Ø´Ú© داشتم جلوی خودمو گرÙتم تا چیزی Ù†Ú¯Ù… گاهی Øتی گوشیش دستم میومد رمزشم میدونستم ولی باز نمیکردم ولی یک بار خیلی Ø´Ú© کردم بهش Ùˆ سرک کشیدم Ùˆ Ùهمیدم قبل عقد بایه خانوم دوست بودن Ùˆ بعد عقدم باهم صØبت میکردن،‌ خیلی داغون شدم تمام Øسای خوبی Ú© داشتم از بین رÙت یجورایی ازچشمم اÙتاد .خودش اظهار پشیمونی کرد Ùˆ Ú¯Ùت Ú© اشتباه کرده ولی من از یادم نمیرÙnabzezanقتی اون خانومو میبیÙnabzs
غر زدن مکرر زنان علاوه بر اینکه باعث بی‌میلی شوهر در رابطه Ùˆ پایه گذار جدایی Ùˆ طلاق می‌شود، در دراز مدت به علت ایجاد استرس بیش از Øد در مردان باعث مرگشان می‌شود!
🎀 @nabzezan 👸
#تجربه_اعضا_اعضا 162
سلام من 21 سالمه Ùˆ یه ساله ازدواج کردم مشکل من اینه Ú©Ù‡ موقع رابطه خیلی درد دارم Ùˆ استرس Ùˆ اضطراب شدید نتیجشnabzezanÙ†Ú©Ù‡ رابطه ما خیلی Ú©Ùnabzs
زن
سرشار از تضاد هاست
اگر Øر٠می زند، همه چیز رو به راه است.
اگر سکوت می کند، همه چیز رو به پایان..!
🎀 @nabzezan 👸
#تجربه_اعضا_اعضا
خطاب به تجربه شماره Û±ÛµÛ³ سلام من به عنوان یک زن Û´Û´ ساله با تجربه Û²Û° سال زندگی مشترک موÙÙ‚ به شما توصیه میکنم بهانه گیری Ùˆ غر زدن رو برای مدت طولانی کنار بگذارید Ùˆ به جای منتظر موندن برای ابراز علاقه Ùˆ توجه همسرتون خودتون پا پیش بگذارید Ùˆ عشق رو به رابطتون برگردونیتجربه_اعضا¨Ø§ جدال Ùˆ ناراØتی همسرتون رو دلسرد کردید Ùˆ Øالا باید جبران کنید نقاط قوت Ùˆ مثبت همسرتون رو ببینید Ùˆ با تعری٠و تمجید به او ثابت کنید Ú©Ù‡ همچنان عاشقانه به او اÙتخار میکنید اگر اØساس ارزnabzezanند بودن رو به همسرتوnabzs
هیچوقت غمتونو به مادرتون نگید؛
چون اگه خودش بزرگترین غمو داشته باشه
مال خودشو Ùراموش میکنه
و غم شمارو
بزرگتر از غم خودش
میندازه تو دلش💔
خدایا سایه مادرا رو بالای سرمون Ù†Ú¯Ù‡ دارâ£ï¸ðŸ™
🎀 @nabzezan 👸
جادوی هدیه های بی مناسبت را Ùراموش نکنید.
چیزی با قبل از ازدواج Ùرق نکرده
نگذارید روزمرگی عشقتان را
تØت تاثیر قرار دهد.
🎀 @nabzezan 👸
#تجربه_اعضا_اعضا
سلام به اعضای کانال نبض زن Ùˆ ادمین Ù…Øترم من خانومی Û²Û¶ ساله ام Ùˆ شوهرم Û´Û± ساله ماهر دو یک انتخاب ناموÙÙ‚ در زندگی قبل داشتیم ( من یک نامزدی ناموÙÙ‚ Ùˆ همسرم ازدواج ناموÙÙ‚ Ú©Ù‡ Øاصل اون ازدواج یک دختر هستش )Ùˆ باهم نسبت نزدیک Ùامیلی داریم بعد از شرایط زندگی سختی Ú©Ù‡ هردومون گذروندیم جایی از زندگی بهم رسیدیم Ú©Ù‡ هر دومون اØساس عمیق ناامیدی داشتیم خانواده ها هردو مخال٠این ازدواج بودن ولی به دلیل شدت علاقه ÛŒ بین ما این ازدواج انجام شد به Øدی من از شرایط زندگی راضی هستم Ú©Ù‡ تمام شرایط سخت گذشnabzezan را Ùراموش کردم برای Ønabzs
دقایقی رو،
به دور از تمام دغدغه ها
Ùقط مال همسرتون باشید!
تا از هم دور نشین ...
مشکلات کاری و مالی،
یا گوشی وسرگرمی های دیگه
تعطیل لطÙاً!
🎀 @nabzezan 👸
#تجربه_اعضا_اعضا
باسلام به همگی روی صØبتم با اون خانوم 155 هست میخاستم بگم از یه زاویه دیگه به این موضوع نگاه کنید اگر شوهر شما شیطون Ùˆ شوخ بودند تنها باشما شوخی نمیکردن بلکه باکل Ùامیل یا Ú©Ù„ Ù…Øله ... من خودم Û²Ûµ سالمه Û±Û± ساله ازدواج کردم شوهرم از من Û¶ سال بزرگ تره اوایل زندگی من یک ادم Ú©Ù… سن Ùˆ سال وخجالتی وشوهرم یک ادم پررو وشوخ طبع با این Ú©Ù‡ عاشق Ùnabzezanبودیم ولی تا یک مهموnabzs
وقتی زن از ناراØتی هاش میگه
در مقایل دیگران
ازش Øمایت Ùˆ جانبداری Ú©Ù†
وقتی مرد از برخورداش با دیگران گله میکنه
بهش بگو:تقصیر تو نیس!
🎀 @nabzezan 👸