کانال تلگرام نبض زن @nabzezan

سامانه هرچیز:ارائه محتوای کانال های تلگرام
جستجو در تلگرام
💕🎀 نبض زن 💕🎀
تعداد اعضا:
203647
407700

‌
‌
تعرفه و شرایط‌ تبلیغات 😍👇
👇
‌https://telegram.me/joinchat/DQ4I9UAY86aK65-fegabBQ
‌
‌
کانال دوممون😍😍😍‌
@nabzemard
‌
‌

🔴غیر اخلاقی نداریم🔴
🇮🇷 تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران 🇮🇷

‌

 مشاهده مطالب کانال 💕🎀 نبض زن 💕🎀

توجه: کلیه محتوای این سایت توسط کاربران و کانال های تلگرام درج شده است و سایت هرچیز هیچ مسئولیتی نسبت به آن ها ندارد

⭕️ آزمايشهاى ضرورى كه زنان بايد انجام دهند:

🔹 ماموگرافی
👈 پیشگیری ازسرطان پستان

🔹 پاپ اسمیر
👈 پیشگیری ازسرطان دهانه رحم

🔹 تراکم استخوان
👈 پیشگیری ازپوکی استخوان

🎀 @nabzezan 👸

💕🎀 نبض زن 💕🎀

#تجربه_اعضا_اعضا
سلام خسته نباشی عزیزم..در جواب خانم 157 باید بگم عزیزم این موضوع ممکنه برای هر زنی بخصوص اوایل زندگی پیش اومده باشه، زن وشوهر دو قطب مخالف هستن Ú©Ù‡ وقتی با هم ازدواج میکنن، سیستم شخصیتیشون ناخوداگاه نسبت به همدیگه حالت تدافعی پیدا میکنه..به همین دلیل سر کوچکترین مسایلی حساس میشن Ùˆ یا سر چیزهای بیمورد یا محسوس احساس نارضایتی میکنن..عزیزم شما هرچه قدر بیشتر رو چیزی حساسیت نشون بدی، به همسرت تلقین میکنی اون چیز قابل حساس بودن یا قابل ارزش گذاشتنه...فرضا تو مثلا اگه حتی همسرت از زنی تعریف کرد، حالت تدافعی بگیری یا این قضیه رو بزرگش کنی، درواقع بااین کارت داری همسرتو میسازی Ú©Ù‡ این طرز فکر رو داشته باشه Ú©Ù‡ اون زن، سرتر از زنم هست Ùˆ قابل ستایشه..مردها با ما زن ها فرق میکنن...تو با رفتارت میتونی از یه مرد، مرد دیگه ای بسازی..بنابراین وقتی تو همچین شرایطی قرار گرفتی، در مرحله ÛŒ اول خودتو بnabzezan†Ø¯ÛŒØ¯Ù† یا بی تفاوتی بزÙnabzs

  کلمات کلیدی: تجربه_اعضا

اگر از خیانت همسر خود میترسید به دنبال ایجاد رابطه عاطفی محکم تر و عاشقانه تری با همسرتان باشید.

نه اینکه خود را لاغرتر کنید و یا سعی در زیباتر کردن چهره خود داشته باشید.

🎀 @nabzezan 👸

💕🎀 نبض زن 💕🎀

يك زن هرچقدر ظاهر جذابي داشته باشد
اگر عصبي، بهانه گير و بدبين باشد به تدريج ارزش خود نزد همسرش را از دست ميدهد!

✔️زنان خوش بين جذاب هستند
زيبايي عادي ميشود اما جذابيت هرگز


🎀 @nabzezan 👸

💕🎀 نبض زن 💕🎀

رمپولک_های_احساس_های_احساس

قسمت دویست و یکم
گوشی روی میز به صدا درآمد سر هر دویمان به سمت گوشی چرخید و بهار با دیدن چهره ی کیان که روی اسکرین گوشی ثابت مانده بود جیغ دیگری کشید و از ته دل خدارا شکر کرد...با خنده از حرکاتش دستم را روی صفحه کشیدم و جواب دادم:
-جانم؟
- جانت سلامت خانومی..کجایی؟
نیم نگاهی به این دختر انداختم که انگار نمایش مفرحی می دید دستهایش را زیر چانه زده بود و با نیش کش آمده ای به مکالمه ما گوش می داد...از ته دل خندیدم : بابهار تو کافه ایم
شهاب- مشخصه خیلی داره خوش می گذره...امتحان خوب بود؟بهار پشت سرهم با دست اشاره می کرد..گوشی را فاصله دادم: چی می گی؟
- اول سلام برسون بعدم تبریک بگو..نه بابا اصلا چرا تو و بعد گوشی را با سرعت از دستم کشید و مشغول صحبت با کیان شد..نمی دانم کیان چه می گفت که این سمت خط بهار از خنده ریسه رفته بود.
-اِ..بده ببینم حوصلمو سر بردی! الو؟؟
کیان هم با لحنی خندان گفت: مزاحمت نمیشم با دوستت هستی...می خوای آدرس بده بیام سراغتون؟
-نمی خواد کیان.خودمون میاییم
کمی مشکوک شد: چرا؟چیزی شده؟
-چیزی که نه...می خواییم یکم باهم حرف بزنیم..قول می دم زود می رسم خونه
با کمی تعلل جواب داد: باشه شمیم ام.پس مواظب خودتون باشین زود برگرد
لبخند محوی گوشه لبم جا خوش کرد:چشم نگران نباش..زود میام..کاری نداری؟
- نه عزیزم...منتظرتم..فعلا
-خداحافظت
تماس را قطع کردم و بهار را با همان چهره مضحک دیدم:
-چیه؟؟؟
اشاره به گوشی توی دستم کرد: خوشم میاد اون همه وقت دو ساعت ور زدم اثری روی توی کله خراب نداشت...بعد دو کلمه که یار حرف می زنه چنان گل از گلت می شکفه که یادت می ره تا ده دقیقه پیش چه برج زهرماری شده بودی
با خنده و کمی اخم و حرص جعبه دستمال کاغذی را از روی میز به سمتش نشانه گرفتم که غش غش خندید و دستهایش را بالا برد: من شکر خوردم دختر....تسلیم
و بعد تند اضافه کرد: خاک بر سر ذلیلت کنن!قیافه ت شده عین این آدمای عشق ندیده بدبخت!
حتی مهلت نداد تا جوابش را بدهم که تندی از کافی شاپ بیرون رفت...تینا را برای ساعاتی فراموش کردم و با خنده؛ بابهار و شیطنت هایش همگام شدم.
آن Ønabzezan² سرد زمستانی پا به پای هم در خیانبض_زن های شهر از بودن هم Ùپولک_های_احساس°Øهر_روز_پائیزهیÙhttp://nabz4story.blogfa.com/

پیرمردی با پسر و عروس و نوه اش زندگی میکرد...

او دستانش می لرزید و چشمانش خوب نمیدید و به سختی می توانست راه برود. هنگام خوردن شام غذایش را روی میز ریخت و لیوانی را بر زمین انداخت و شکست...

پسر و عروس از این کثیف کاری پیرمرد ناراحت شدند: باید درباره پدربزرگ کاری بکنیم وگرنه تمام خانه را به هم می ریزد...

آنها یک میز کوچک در گوشه اطاق قرار دادند و پدربزرگ مجبور شد به تنهایی آنجا غذا بخورد. بعد از این که یک بشقاب از دست پدربزرگ افتاد و شکست nabzezan 👸

رمهر_روز_پائیزهوز_پائیزه

قسمت هفتادم
درو باز کرد و من خسته روی صندلی لم دادم. روحم خسته بود از این همه ایستادن سر این هزارتوی پر پیچ و خم. نه می‌دونستم کدوم سمت برم، و نه می‌دونستم راه خروج کجاست. دلم یه سمت میرفت من سمت دیگه و احساس تلخ تنهاییم سمت مخالف و جالب اینکه تهش هیچ کدوم به هم نمی رسیدیم. هر کدوم توی یکی از راهرو های این هزارتو گم شده بودیم. دلم یکی رو میخواست حس عذاب آور نیازم کس دیگه رو و خودم بلا تکلیف وسط این هزارتو ایستاده بودم.
هورسا استارت زد و در حال دنده جا انداختن گفت:
- چته؟ چرا انقدر داغونی؟
چم بود که این سوال امروز برای همه جالب شده بود؟! با همون خستگی روحی چشم بستم و گفتم:
- مگه مامان برات نگفته؟
متعجب پرسید:
- به تو هم گفت؟ به من گفت بهت نگم که!
چشم باز کردم و کنجکاو خیره‌ ی نگاه متعجب هورسا شدم و پرسیدم:
- چیو نگی؟
چشم ریز کرد و به جای جواب سوالم پرسید:
- تو چیو می‌گی؟
نخیر. موضوع مهم‌تر از این حرف‌ها بود. صاف نشستم و کامل سمت هورسا برگشتم.
- هورسا می‌دونی یه بار می‌پرسم. چی شده باز که من نباید بدونم؟
گفته بودم که ابهتم به مادرم رفته. ترسید و سریع خودش رو لو داد:
- زن الیاس سر زایمان فوت شد.
چنان جیغی زدم که هورسا از ترس روی ترمز کوبید و ماشین عقب بعد از مستفیض کردنمون با به رخ کشیدن بوق ماشینش راهش رو کشید و رفت.
- چی؟
دستش رو روی قلبش گذاشت و وحشت‌زده گفت:
- چته مهرسا؟ نمی‌گی دارم رانندگی می‌کنم جفتمون رو به فنا می‌دم؟ به جهنم! مرد که مرد! چرا سر من جیغ می‌زنی؟
بی‌توجه به غرغرهاش صدام رو روی سرم انداختم.
- چرا فکر کردین نباید اینو به من بگین؟ باز با مامانت نشستین نقشه کشیدن؟ به مهرسا نگیما. بفهمه الیاس زن مرده‌ست و مجرده باز می‌پره بغلش آبرومون رو حراج می‌بره. ها؟ من اینم؟ من تو چشم شما اینم؟
کنترلم رو از دست داده بودم. ولی انقدر متوجه بودم که اشک چشمش رو ببینم و لرزش صداش رو تشخیص بدم.
- بسه مهرسا! بسه! به خدا منم خسته شدم. منم خسته کردین . روزی صد بار آرزو می‌کنم کاش شما خانواده‌ام نبودین. بین شما گیر کردم. شدم یه سرباز بی‌دفاع وسط میدون جنگ. تو یه تیر می‌زنی، مامان یه تیر. منم این وسط نگرانم ترکش شما به من نگیره. تمومش کنید! بذارÛnabzezan…ا هم مثل آدم زندگی کنیم! لعنت Øنبض_زنون الیاس Ú©Ù‡ گند زد بÙپولک_های_احساسوهر_روز_پائیزهوhttp://nabz4story.blogfa.com/

#تجربه_اعضا_اعضا 163
سلام ممنون از کانال خوبتون من شیش ماهه نامزدم Ùˆ چندین سال عاشق شوهرم بودم بعد Ú©Ù‡ بهش رسیدم بهترین حسه دنیارو داشتم Ùˆ خوشحال بودم ،‌ولی ب رفتارش Ø´Ú© داشتم جلوی خودمو گرفتم تا چیزی Ù†Ú¯Ù… گاهی حتی گوشیش دستم میومد رمزشم میدونستم ولی باز نمیکردم ولی یک بار خیلی Ø´Ú© کردم بهش Ùˆ سرک کشیدم Ùˆ فهمیدم قبل عقد بایه خانوم دوست بودن Ùˆ بعد عقدم باهم صحبت میکردن،‌ خیلی داغون شدم تمام حسای خوبی Ú© داشتم از بین رفت یجورایی ازچشمم افتاد .خودش اظهار پشیمونی کرد Ùˆ گفت Ú© اشتباه کرده ولی من از یادم نمیرÙnabzezanقتی اون خانومو میبیÙnabzs

  کلمات کلیدی: تجربه_اعضا

غر زدن مکرر زنان علاوه بر اینکه باعث بی‌میلی شوهر در رابطه و پایه گذار جدایی و طلاق می‌شود، در دراز مدت به علت ایجاد استرس بیش از حد در مردان باعث مرگشان می‌شود!

🎀 @nabzezan 👸

💕🎀 نبض زن 💕🎀

#تجربه_اعضا_اعضا 162
سلام من 21 سالمه Ùˆ یه ساله ازدواج کردم مشکل من اینه Ú©Ù‡ موقع رابطه خیلی درد دارم Ùˆ استرس Ùˆ اضطراب شدید نتیجشnabzezanÙ†Ú©Ù‡ رابطه ما خیلی Ú©Ùnabzs

  کلمات کلیدی: تجربه_اعضا

زن
سرشار از تضاد هاست
اگر حرف می زند، همه چیز رو به راه است.
اگر سکوت می کند، همه چیز رو به پایان..!

🎀 @nabzezan 👸

💕🎀 نبض زن 💕🎀

#تجربه_اعضا_اعضا
خطاب به تجربه شماره Û±ÛµÛ³ سلام من به عنوان یک زن Û´Û´ ساله با تجربه Û²Û° سال زندگی مشترک موفق به شما توصیه میکنم بهانه گیری Ùˆ غر زدن رو برای مدت طولانی کنار بگذارید Ùˆ به جای منتظر موندن برای ابراز علاقه Ùˆ توجه همسرتون خودتون پا پیش بگذارید Ùˆ عشق رو به رابطتون برگردونیتجربه_اعضا¨Ø§ جدال Ùˆ ناراحتی همسرتون رو دلسرد کردید Ùˆ حالا باید جبران کنید نقاط قوت Ùˆ مثبت همسرتون رو ببینید Ùˆ با تعریف Ùˆ تمجید به او ثابت کنید Ú©Ù‡ همچنان عاشقانه به او افتخار میکنید اگر احساس ارزnabzezanند بودن رو به همسرتوnabzs

هیچوقت غمتونو به مادرتون نگید؛
چون اگه خودش بزرگترین غمو داشته باشه
مال خودشو فراموش میکنه
و غم شمارو
بزرگتر از غم خودش
میندازه تو دلش💔

خدایا سایه مادرا رو بالای سرمون نگه دار❣️🙏

🎀 @nabzezan 👸

💕🎀 نبض زن 💕🎀

جادوی هدیه های بی مناسبت را فراموش نکنید.

چیزی با قبل از ازدواج فرق نکرده
نگذارید روزمرگی عشقتان را
تحت تاثیر قرار دهد.


🎀 @nabzezan 👸

💕🎀 نبض زن 💕🎀

#تجربه_اعضا_اعضا
سلام به اعضای کانال نبض زن Ùˆ ادمین محترم من خانومی Û²Û¶ ساله ام Ùˆ شوهرم Û´Û± ساله ماهر دو یک انتخاب ناموفق در زندگی قبل داشتیم ( من یک نامزدی ناموفق Ùˆ همسرم ازدواج ناموفق Ú©Ù‡ حاصل اون ازدواج یک دختر هستش )Ùˆ باهم نسبت نزدیک فامیلی داریم بعد از شرایط زندگی سختی Ú©Ù‡ هردومون گذروندیم جایی از زندگی بهم رسیدیم Ú©Ù‡ هر دومون احساس عمیق ناامیدی داشتیم خانواده ها هردو مخالف این ازدواج بودن ولی به دلیل شدت علاقه ÛŒ بین ما این ازدواج انجام شد به حدی من از شرایط زندگی راضی هستم Ú©Ù‡ تمام شرایط سخت گذشnabzezan را فراموش کردم برای Ønabzs

  کلمات کلیدی: تجربه_اعضا

دقایقی رو،
به دور از تمام دغدغه ها
فقط مال همسرتون باشید!

تا از هم دور نشین ...

مشکلات کاری و مالی،
یا گوشی وسرگرمی های دیگه
تعطیل لطفاً!

🎀 @nabzezan 👸

💕🎀 نبض زن 💕🎀

#تجربه_اعضا_اعضا
باسلام به همگی روی صحبتم با اون خانوم 155 هست میخاستم بگم از یه زاویه دیگه به این موضوع نگاه کنید اگر شوهر شما شیطون Ùˆ شوخ بودند تنها باشما شوخی نمیکردن بلکه باکل فامیل یا Ú©Ù„ محله ... من خودم Û²Ûµ سالمه Û±Û± ساله ازدواج کردم شوهرم از من Û¶ سال بزرگ تره اوایل زندگی من یک ادم Ú©Ù… سن Ùˆ سال وخجالتی وشوهرم یک ادم پررو وشوخ طبع با این Ú©Ù‡ عاشق Ùnabzezanبودیم ولی تا یک مهموnabzs

  کلمات کلیدی: تجربه_اعضا

وقتی زن از ناراحتی هاش میگه
در مقایل دیگران
ازش حمایت و جانبداری کن


وقتی مرد از برخورداش با دیگران گله میکنه
بهش بگو:تقصیر تو نیس!

🎀 @nabzezan 👸

💕🎀 نبض زن 💕🎀

صفحه قبلی  9  10  11  12  13  14  15  16  17  صفحه بعدی
بستن
آدرس پست:

نوع گزارش تخلف:

متن گذارش: