مشاهده مطالب کانال ðŸƒØ±Ùمـانــڪدهـ ســارا🌧
🬠پاPart76 76
#Part76
📕 رمان " رسوایی " â€¼ï¸ ðŸ™ŠðŸ‘„
به قلم خانم Ú©. شاهینی Ùر 👒
ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒ
از در بیرون زدم . سرم به شدت درد می کرد . اولین قدم رو برداشتم که کسی جلوم روی ترمز زد و من با تعجب به راننده ش نگاه کردم . اه از نهادم بلند شد . شیشه ی شاگرد رو پایین زد و برای دیدنم خم شد : بپر بالا می رسونمت ...
ناچار سوار شدم Ùˆ به نظرم Ùرزاد خبیث ترین ادم در طول زندگیم بود . به راه اÙتاد : باز تو سلام رو خوردی ...
ـ سلام ...
ـ علیک ... خوبی ؟
جواب ندادم Ú©Ù‡ خودش به Øر٠اومد : کاری Ù…ÛŒ Ú©Ù†ÛŒ هر دÙعه Ú©Ù… تر بهت بدم Ú©Ù‡ زود به زود سراغم رو بگیری ...
باز هم Øر٠نزدم Ú©Ù‡ ادامه داد : شنیدم عروسی های زیادی اÙتادیم ...
به سمتش برگشتم : یادم رÙته بود تو از آیدینم به بابا نزدیک تری !
ـ سوای اون لاله هم دختره شریکمه ها ....
به نیم رخش خیره شدم Ú©Ù‡ Ú¯Ùت : البته Ú©ÛŒLoveSara 💋✨