مشاهده مطالب کانال ðŸƒØ±Ùمـانــڪدهـ ســارا🌧
🬠پاPart91 91
#Part91
📕 رمان " رسوایی " â€¼ï¸ ðŸ™ŠðŸ‘„
به قلم خانم Ú©. شاهینی Ùر 👒
ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒðŸ‚ðŸƒ
هانی که عربده کشیده بود بی شک چهار ستون ماشین رو لرزونده بود . سکوت کرده بودم . نمی دونم چند دقیقه گذشت که روبه روی بیمارستان نگه داشتن و ماهم به تبعیت از اونا نگه داشتیم . پیاده شدم . به صدا زدنای کیهان اهمیت ندادم .
من Øتی روم نمی شد Ú©Ù‡ توی چشماش نگاه کنم . به دنبال اونا وارد سالن شدیم Ú©Ù‡ سپهر رو روی تخت گذاشته Ùˆ به اتاقی بردن . لاله مقابل کیهان ایستاد : چرا زدیش ØŸ ها ØŸ اگه بمیره Ú†ÛŒ ØŸ
کیهان بی Øرکت Ùقط ایستاده بود Ú©Ù‡ امین کنار لاله رسید : لاله کسی با شکستن بینی نمی میره ...
لاله به سمت امین برگشت : اگه شکایت کنه چی ؟ به مامان اینام چی بگم ؟
آیدا ـ لازم نیست کسی بدونه ...
لاله Ù€ Ùکر Ú©Ù† یک درصد Ú©Ù‡ سپهر بهشون Ù†Ú¯Ù‡ ...
امین ـ پس تو اینجا چیکاره ای ؟
کیهان Ùˆ من تنها آدمایی بودیم Ú©Ù‡ در سکوت به این بØØ« گوش Ù…ÛLoveSara 💋✨